ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
داستان زیبای عشق از دست رفته ...
پسر: ضعیفه! دلمون واست تنگ شده اومدیم زیارتت کنیم !
دختر: تو باز گفتی ضعیفه ؟
پسر:خب... منزل بگم چطوره ؟
دختر: وااااااااااای ... از دست تو!!!
پسر: باشه ببخشید... ویکتوریا خوبه ؟
ذختر: اه... اصلا باهات قهرم
پسر: باشه بابا... تو عزیز منی؟... آشتی..؟؟
دختر: آشتی... راستی گفتی دلت چیشده بود ؟
پسر: دلم! آها یکم میپیچه! از دیشب تاحالا
دختر: واقعا که...!
پسر: خب چیه؟...نمیگم مریضم اصلا...خوبه ؟
دختر: لووووووس!
پسر: ای بابا... این نوبه اگه قهر کنی دیگه نازکش نداری ها!
دختر: بازم گفت این کلمه رو...!
پسر: تقصیر خودته! میدونی من اونایی که دوس دارمو اذیت میکنم ...هی بهونه میدی دستم!
دختر: من از دست تو چیکار کنم ؟
پسر: شکر خدا! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم!
لیلی قرن بیست ویکم من!
دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقد به سادگی دلت حسودیم میشه!
پسر: صفای وجودت خانم!
دختر: میدونی... دلم برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی... ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونه به شونه راه رفتن باهات و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ دختری مردی مثل مرد من نداره...!
پسر: میدونم... میدونم دل منم تنگه... برای دیدن آسمون چشای تو... برای بستنی شاتوتایی که باهم میخوردیم... برای خونه ی خیالی که باهم ساخته بودیمو من مردش بودم...
دختر: آخ چه روزایی بودن... چقد دلم هوای دستای مردونتو کرده... وقتی توی دستام گره میخورن... مجنون من!
پسر:....
دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی ؟
پسر:...
دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن...
پسر:....
دختر: چشات چرا نمناکه... فدای تو بشم....
پسر: خدا... نه... (گریه)
دختر: چرا گریه میکنی ؟
پسر: چرا نکنم... ها ؟
دختر: گریه نکن... من دوس ندارم مرد گریه کنه... جلو این همه آدم... بخند... بخند دیگه... زود باش
پسر: وقتی دستاتو کم دارم چرا گریه نکنم ؟ کی اشکامو کنار بزنه ؟
دختر: بخند وگرنه منم گریه میکنما
پسر: باشه... باشه... تسلیم... گریه نمیکنم... ولی نمیتونم بخندم
دختر: آفرین! حالا بگو کادوی ولنتاین چی خریدی ؟
پسر: تو که میدونی از این لوس بازیا بدم میاد... ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم
دختر: چی ؟ زود باش بگو ... آب از لبو لوچه م آویزون شد
پسر:...
دختر: دوباره ساکت شدی ؟
پسر: برات... کادو...(هق هق گریه) یه دسته گل! یه شیشه گلاب... و یه بغض طولانی آوردم! تک عروس گورستان من!
پنج شنبه دیکه خیابون بدون تو صفایی نداره...
اینجا کنار خانه ی ابدیت میشینم و برات فاتحه میخونم...
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و فاتحه و دلتنگی
آروم بخواب ای کوچ کرده ی من!
دیگر نگران قرص هایم... لباس اتو نکشیده ام... چشمای پف کرده ام از بیخوابی نباش
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش!
بعد از تو مرد نیستم اگر بخندم...
اما تو آرم بخواب...