دانلود باران

دانلود باران

مهمترین درسی که از زندگی آموخته ام این بود که: هچکس شبیه حرفهایش نیست.....
دانلود باران

دانلود باران

مهمترین درسی که از زندگی آموخته ام این بود که: هچکس شبیه حرفهایش نیست.....

5



دختر وپسری با هم دوست بودند اونا هر روز تو پارک با هم قرار میذاشتن و همدگیرو میدیدن و از اینکه با هم بودن و بینشون یه عشق واقعی وجود داشت خوشحال بودن و بخاطر عشق با هم بودن نه بخاطر مادیات و چیزهای دیگه... یه روز که با هم تو پارک قرار داشتن با هم دختره حالش بد شد و بی هوش شد ... پسر سریع اونو به دکتر برد و دکتر گفت که باید ازش آزمایشگاه بگیریم و پسر خیلی نگران بود تا اینکه جواب آزمایش رسید .... پسر: آقای دکتر حال عشقم چطوره ؟ اونکه چیزیش نیست ؟ بگو آقای دکتر که چیزیش نیست ؟ دکتر : متاسفانه باید بگم که سرطان داره..... دنیا بر سر پسرک عاشق خراب شد و حالش خیلی بد شد ..... بعد از یک ساعت دختر و پسر هر دو از اونجا اومدن بیرون دختر پرسید که من چرا  بی هوش شدم دکتر چی گفت ؟؟؟؟ پسر : هیچی عشقم چیزیت نیست بیا بریم ... دختر گفت باشه عزیزم بریم ... پسر از این حرف دکتر خیلی عذاب میکشید و ناراحت بود .. یک روز تصمیم به کاری گرفت دختر رو به خونش دعوت کنه و به اون زنگ زد و بهش گرفت سریع بیا خونه ی ما عجله کن زود باش .... دختر هراسان خودشو به خونه ی پسر رسوند تا ببینه چه اتفاقی افتاده . زنگ رو زد و رفت خونه سلام داد و روی مبل نشست و گفت چیشده عزیزم نگرانت شدم ..... پسر به سمتش رفت و لباسای دختر رو به زور از تنش در آورد ... دختر داشت جیغ میزد و اشک از چشماش جاری میشد و میگفت چرا با من این کارو میکنی چرا آخه چرا ؟ ...... پسر به حرفای دختر توجهی نداشت وکارشو میکرد .... وقتی کارش تموم شد دختر لباساشو پوشید که از اونجا خارج بشه آخرین لحظه گفت : چرا با من این کارو کردی آخه چرا ؟ پسر جواب داد : اشکاتو پاک کن دکتر به من گفت تو سرطان داری حالا منو تو با هم میمیریم ......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد